برای تو
برای تو مینویسم که میستایمت
روزها و شب ها از پی هم میرسند و میدوند گاهی به پشت سرمینگرم و میگویم چه زود به این نقطه رسیدم وگاهی به رو به رو و ادامه راه مینگرم شاهد اینم که چقد با تو فاصله دارم و برای در آغوش کشیدنت به اندازه تمام روزهای که گذشته زمان نیاز است اما من همچنان منتظرم ! سخت است و شیرین
یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : حمیده عباسی اگربدانی برای درآغوش کشیدن تو برای لمس دستانت برای استشمام عطر دل انگیز تو چه بیتابم برای قدم زدن باتو دراین پیاده روی زندگی چه منتظر واگر بدانی چه میکند این رویای با تو بودن! بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا وتمام کن این انتظار را لبخندزدن زندگی به من و به ما بی شک حتمی میشود بیا اکنون که عاشق تو شدم حال که شبهای زیادیست با رویای درآغوش کشیدنت به خواب میروم بیا ،بمان، باش آرزوی تورا بردن با بوسه ای بر پیشانیت به خواب عطشم را برای تو بیشتر میکند دوستم داشته باش دوستت دارم
یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 23:44 :: نويسنده : حمیده عباسی برای تو می نویسم برای تو که در وجودم غرق شده ای همه تورا وجود تورا انکار میکنند ولی مهم نیست .مهم این است که تورا حس میکنم لمس میکنم ضربان قلب تو در ضربان قلب من ضرب شده است میشنوی ؟ این لالایی هرشب من است دستت را به من بده کمکم کن تو را اثبات کنم خودت را از من نگیر تو بهترین من میشوی بمان، باش وزندگی کن چیزی به روشنی صبح نمانده اندکی صبر نور امید را میبینم اندکی تحمل چیزی به اتمام سختی نمانده دوستت دارم دوستم داشته باش یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : حمیده عباسی لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد. گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ. هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند. دانه ها توی انار جا نمیشدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است. کافی است انار دلت ترک بخورد.
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : حمیده عباسی
کوه پرسید ز رود ،زیر سقف کبود راز ماندن در چیست؟ گفت : در رفتن من
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : حمیده عباسی حرف دلت رو امروز بزن !اگر امروز گفتی..... اسمش " حرف ِ دلِ "اگر نگفتی ...... فردا میشه " درد دل "...! پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 9:45 :: نويسنده : حمیده عباسی
منو به دست ِ من بکـُــش ، به نام ِ من، گناه کن
اگر من اشتباهتم ،هميشه اشتباه کن " تو ؛ نوبرانه ی یک عمر انتظار ِ منی مرا مجاب میکند حالت ِ چشمانت تو تمایل ِ باران ِ عشقی هنوز در مرکز ِ دایره ی بودنت ؛ مالامال ِ توام باید یک عمر دور ِ تو بگردم تازه بفهمم که چقدر ، بی محابا بامنی ما از تنهایی به آشنایی از آشنایی به دوستی از دوستی به مهر از مهر به عشق... آرام آرام . . آهسته آهسته رسیدیم . . زیر و رو شدم و اینک تمام ِ توام ... تمام ِ منی
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : حمیده عباسی
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 9:31 :: نويسنده : حمیده عباسی به جهنم که پیر میشوی دیوانه !!!!! پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 9:27 :: نويسنده : حمیده عباسی ایـــن روزهــــا ، زنـــــــــانـــگـــــی را پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 9:24 :: نويسنده : حمیده عباسی مدتی هست که در آزارم و میدانی تو به کمــــــــــــــــند تو گرفتارم و میدانی تو ازغم عشق تو چنین زارم و میدانی تو خونـــــــــــــــ دل از مژه میبارم ومیدانی تو مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت دستــــــــــــــــــ بر دل نهم و پا بکشم از کویت چشم از رخت بردارم و رونکنم بر رویت گوشـــــــــــــــه ای گیرم وین بعد نیایم سویت بشنو این پند مکن قصد دل آزاری خویش ورنه بسیـــــــــــــــار پشیمان شوی از کرده خویش چهار شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : حمیده عباسی هر چه میکنی بکن ولی از بر من سفر مکن یا که چو میروی مرا وقت سفر خبر مکن گرچه به غم ستاده ام نیست توان دیدنم شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن روز جدایی ات مرا یک نگه تو می کشد وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن دیده بر در نهاده ام تا شنوم صدای تو حلقه بر در بزن مرا عاشق در به در مکن دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : حمیده عباسی
دروغ نیست اگر بگویم که بی تو، زنده مانی میکنم ، نه زندگانی !
دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : حمیده عباسی
تمام دار و ندارم فدای چشمانت
که ابتدای غم است انتهای چشمانت
نگاه کردم ودیدم که آه حک شده است
بر روی صورت من رد پای چشمانت
مرا به زورق چشمان خویش بخوان،مگذر
بدون من برود ناخدای چشمانت
سیه پوش شدم مثل چشم خود یعنی که شکسته است دلم در عزای چشمانت دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 22:23 :: نويسنده : حمیده عباسی
خداجونم سلام خداجون خودت میدونی که چقد دوست دارم و اینم میدونی که من به این که دوستم داری ایمان دارم میدونم که اگه تو هوامو نداشتی الان ......... ولی خدا جون چیکار کنم خسته شدم نمیدونم چرا اینقد توانم، تحملم ،صبرم، کمه خداجون همیشه هروقت کسی میگفت عجب صبری خدا دارد درک نمیکردم ولی الان خدای خوبم میفهمم خداجون عجب صبری داری خدا جون دلم برات تنگ شده خیلی خیلی من همیشه به همه میگفتم همه آرزوهاتونو بنویسین در گذر زمان به خیلی هاش میرسین ولی یادتون میره که یه روزی آ رزتون بوده و باعث میشه همیشه شاکی باشین ولی خداجون خودم فراموش کردم به خیلی از آرزوهام رسیدم مرسی خدا مرسی دوست دارم خدا جوننم تحملمو بیشتر کن منو به خودت نزدیک تر کن دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : حمیده عباسی
دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 11:23 :: نويسنده : حمیده عباسی
دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم
بس کنید اصرار را، بی فایده ست دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 11:21 :: نويسنده : حمیده عباسی پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |